محل تبلیغات شما



گرچه ازجنس گلی ازخودِ گل نازتری
بین صد گونه ی گل از همه طنازتری

به خدایی که مرا ساده گرفتار توکرد
از غـم و سیل بـلا خـانه بــراندازتـری

آخر ازعشق تو گاهی به خیالم نرسد
که بجویم نفسی هـمدل و همرازتری

درپس پنجره ی منزل حافظ بنِشین
که کنـد وصف تـو را رنـدِ غـزلبازتری

نکند عکس تو را باز بــه تصویر کشد
شاعـــرِ نـو قلـــم ِ قــافیه پـــردازتری

به شراب و شرر ساغــر پر باده قسم
تا ابـــد لب ننهــم‌ بـــر لب دمسازتری

شاعرچشم توهستم عسلِ شعر وغزل
اینقَدرعشوه نکن کز همه کس نازتری

علی قیصری 


بزن آهنگ بشکن را که بشکن بشکن است امشب
پیاپی آن چـه می ریـزد گلِ پیراهن است امشب

کنـــارِ زنبـــقِ وحشی صبــا پیــوسته می رقصد
به نازِ نسترن هایی که پشت خرمن است امشب

هنــوز از راه نامــــردی حسادت می کـند گــویا
غـم دیـرینه انگاری کـه با ما دشمن است امشب

الا "یـــا ایهّـــــا الســـاقی اَدِر کـــــاَســـاً و ناوِلها"
که دُردِ ساغر و پیمانه ها مرد افکن است امشب

سُــرور و جشــن شـادی را سیاهی بـــر نمی تابد
درونِ منـــزلِ دشمن صــدای شیون است امشب

خـداونـدا که کـوه یخ بـه زودی سرنگون گــردد
تمــام ِآرزوهــــایم شکــست بهـــمن است امشب

یکی از کوچه ام بگذشت و سهواً حلقه بر در زد
به خود گفتم عسل بانو در آغوش من است امشب

علی قیصری 


هـر چند کــه راهِ گـذرم کـوی شما نیست
محـراب دعا جـز خـم ِ ابروی شما نیست

چشمم نشود ثانیـه ای خـیره بــه مهتاب
زیرا کـه درخشنده تـر از روی شما نیست

موجی کـه گــریزان شـود از جنبش دریا
پیچیده تر ازحلقه ی گیسوی شما نیست

گاهی نــزنـم بــر ســر راهــت بــه لباسـم  
ازشیشه ی عطری که پرازبوی شمانیست

ای دشـــت تنـت منطـــقه ی بـاز شکـاری
کبکی به خـــرامانی تیهـــوی شمـا نیست

از شـال و کـت و پیـرهنـم بــوی تـو آیـد
هرچندکه برشانه ی من موی شما نیست

پُر کن دو سه پیمانه که پالوده ی شیراز
خـوشمزه تر از شربت لیمـوی شما نیست

آلـوچـه ی لبهای تـو از ریـزه ی قـند است
هــر میوه بــه شیرینی آلــوی شما نیست

شاعـر نکشان حـرف و سخـن را به درازا
گـویا عسلت گفته کـه بانـوی شما نیست

علی قیصری 


گفتم شعاع چشمت راهِ سرابِ عشق است
گفتا که برنگردد هرکس خرابِ عشق است

گفتم بــه گِــرد رویـت پــروانه می زند پر
گفتا که بال وپرها باز ازشتاب عشق است

گفتــم لبـت همـانا انگــورِ صــادراتی ست
گفتا اگـر بـدانی شـط ِ شـرابِ عشق است

گفتـم کـه تاب زلفـت مجنـون کنـد صبا را
گفتا به نازِ لیلی در پیچ وتابِ عشق است

گفتم که"ماه من شو" از چهره پرده بردار
گفتا که‌ روی خوبان زیرِ نقابِ عشق است

گفتم کـه شعرِ حافظ آتش بـه جانم افکند
گفتابگو که خواجه عالیجنابِ عشق است

گفتم که شک ندارم بانـو عسل تـو هستی
گفتا سکوت مبهم رمـز جوابِ عشق است

علی قیصری 


روزگاری بـر لب ِ گلغنچه‌ ها لبخــند بود
پایِ غـم از شور شادی دائماً در بنـد بود

از وجــودِ دلنشین تـک تـک همسایـه هـا
زندگی شیرین تر ازنقل ونبات وقند بود

سال هـای شادمـانی رنگ ِرویِ بخـت ما
از سفیدی مِثل بـرف ِ بـر تنِ اسفنـد بود

در دیارِ مهربانی کس نمی گفت ازطلاق
رشته ها از تار و پودِ الفت و پیوند بود

در زمان وعـده بر لب هـا نمی آمد قسم
همدلی ها بر اساس عهد ِبی سوگند بود

گـرد غـم را میزدود از چهره ها باد صبا
گونه ها مِثل شقایق هایِ بـر الــوند بود

نم نم گلواژه جاری می شد ازچشم قلم
هرزمان بانو عسل از شعرِ ما خرسندبود

علی قیصری 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

گام دوم انقلاب